همیشه از ساعت ها و قطار ها می گفتی
و از ایستگاه های کوچک زیر باران
ناگاه خواستی جهان را به شگفتی واداری
با شاعری جوان بگریزی، خدا می داند به کجا.
گاه به تو فکر می کنم
و با ستاره ها برایت پیام می فرستم
به هر جای جهان که باشی
شبی خوب بگزین و ستاره ها را بنگر:
در دل ات ترانه ای خواهی شنید
که با هم در میدان می خواندیم.
خورخه سوزا اِگانا